ترجمه لایو ویورس نامجون پارت 2
[نامجون میگه که دوره Right Place Wrong Person هم براش سخت گذشته: "همیشه برام سخته، چون آدم حساسیم. تو سربازی هم کلی سختی کشیدم، ولی بیشتر وقتا از دست خودم عصبانی بودم! مثلاً چرا انقدر حساسم؟ چرا چیزای معمولی مثل خواب یا حتی سربازی اینقدر اذیتم میکنه؟ با اینکه چیزای سختتری تو زندگی پشت سر گذاشتم... ولی خب، این دوره هم برام واقعاً طاقتفرسا بود."]
: راستش همینا رو میخواستم بگم... دلم براتون تنگ شده بود، واقعاً!
تقریباً ۳ سال از آخرین کنسرتمون میگذره... حس کردم دلم میخواد اجرا کنم، ولی حتی فکر تمرین کردن یا رقصیدن تو تعطیلات هم برام سخت بود. یه لحظه به خودم گفتم: "اصلاً دیگه میتونم روی استیج وایستم؟"
: چون هیونگها و سونبههام همیشه میگن: "وقتی روی استیج میری، باید همه چی رو فراموش کنی، حتی هویت اجتماعیات رو." منم سعی کردم، ولی فراموش کردن این چیزا اصلاً آسون نبود... ۳۱ سالم بود و تنها چیزی که بودم، بیتیاس بود... خب، سخت بود.
آلبوم RPWP کاملاً درباره خودمه. نمیدونم شما چه برداشتی از ترکها داشتین، ولی این آلبوم درباره خیانت، عشق، دوستیها، صنعتی که توش بودم و نگرشی که در اون دوران داشتم هست.
:: الان که بدنم بزرگتر شده، لباسای قدیمیم اصلاً برام اندازه نیستن.
:فقط همینایی که تازگی خریدم و یکی دو تا از قدیمیها اندازه میشن.
مجبور شدم تقریباً 90٪ کمد لباسام رو جمع کنم و بیشترشون رو به دوستام بخشیدم.
[اینو یادم رفت بنویسم که نامجون تعریف کرده که اونقدر فشارها براش غیرقابل تحمل شده بود که دچار بیخوابی شدید شده. به حدی که با استرس شدید مثل یه زامبی زندگی میکرده و مجبور شد به روانپزشک مراجعه کنه و حتی الان هم نتونسته داروهاش رو قطع کنه....]
دلم میخواد یه کاری بکنم، ولی الان ترس برم داشته... مثلاً هوبی تور سولو داره، سوکجین هیونگ هم همینطور - خیلی باحالن! حتی یه ذره حسودیم میشه...
منم کلی آهنگ دارم. همش فکر میکنم چطور میتونم بعد از ساختن موزیک یه کاری بکنم.
من فقط میخوام موزیکی بسازم که دنیا بهش نیاز داره و خودم هم بهش نیاز دارم... ای کاش یه ذره بهم اعتماد کنید.
: حدودا ۲ ساعت دیگه روزی میشه که جیمین و جونگکوک هم میان... من دیدمشون و باهم نوشیدیم. اولین بار بود که فقط با جونگکوک میرفتم بیرون بنوشیم... قبلاً اصلاً مشروب نمیخوردم، حداکثر یه لیوان آبجو! ولی بعد از اعزام جین هیونگ به دلایلی شروع کردم به خوردن... به هر حال خیلی خوب بود و حس میکنم مدیونشونم.
: گروه ما واقعاً عجیب و منحصربفرده... این حس هنوزم هست. مثلاً یه نگاه به بدن تیهونگ بندازین!
: باید یه چیز متفاوت از قبل انجام بدیم، باید جلو بریم. چون تغییر لازمه... ولی قول میدیم یه چیز خفن براتون میاریم!
: امیدوارم منتظر بمونید و هیجانزده باشید
:قول میدم همونقدر که شما صبر کردید، با یه چیز عالی جبران کنم. فقط یه ذره بهم اعتماد کنید!
[لایو رو اینجا تموم کرد] {مطمعن نیستم درست ترجمه کرده باشم ولی تلاشمو کردم}
: راستش همینا رو میخواستم بگم... دلم براتون تنگ شده بود، واقعاً!
تقریباً ۳ سال از آخرین کنسرتمون میگذره... حس کردم دلم میخواد اجرا کنم، ولی حتی فکر تمرین کردن یا رقصیدن تو تعطیلات هم برام سخت بود. یه لحظه به خودم گفتم: "اصلاً دیگه میتونم روی استیج وایستم؟"
: چون هیونگها و سونبههام همیشه میگن: "وقتی روی استیج میری، باید همه چی رو فراموش کنی، حتی هویت اجتماعیات رو." منم سعی کردم، ولی فراموش کردن این چیزا اصلاً آسون نبود... ۳۱ سالم بود و تنها چیزی که بودم، بیتیاس بود... خب، سخت بود.
آلبوم RPWP کاملاً درباره خودمه. نمیدونم شما چه برداشتی از ترکها داشتین، ولی این آلبوم درباره خیانت، عشق، دوستیها، صنعتی که توش بودم و نگرشی که در اون دوران داشتم هست.
:: الان که بدنم بزرگتر شده، لباسای قدیمیم اصلاً برام اندازه نیستن.
:فقط همینایی که تازگی خریدم و یکی دو تا از قدیمیها اندازه میشن.
مجبور شدم تقریباً 90٪ کمد لباسام رو جمع کنم و بیشترشون رو به دوستام بخشیدم.
[اینو یادم رفت بنویسم که نامجون تعریف کرده که اونقدر فشارها براش غیرقابل تحمل شده بود که دچار بیخوابی شدید شده. به حدی که با استرس شدید مثل یه زامبی زندگی میکرده و مجبور شد به روانپزشک مراجعه کنه و حتی الان هم نتونسته داروهاش رو قطع کنه....]
دلم میخواد یه کاری بکنم، ولی الان ترس برم داشته... مثلاً هوبی تور سولو داره، سوکجین هیونگ هم همینطور - خیلی باحالن! حتی یه ذره حسودیم میشه...
منم کلی آهنگ دارم. همش فکر میکنم چطور میتونم بعد از ساختن موزیک یه کاری بکنم.
من فقط میخوام موزیکی بسازم که دنیا بهش نیاز داره و خودم هم بهش نیاز دارم... ای کاش یه ذره بهم اعتماد کنید.
: حدودا ۲ ساعت دیگه روزی میشه که جیمین و جونگکوک هم میان... من دیدمشون و باهم نوشیدیم. اولین بار بود که فقط با جونگکوک میرفتم بیرون بنوشیم... قبلاً اصلاً مشروب نمیخوردم، حداکثر یه لیوان آبجو! ولی بعد از اعزام جین هیونگ به دلایلی شروع کردم به خوردن... به هر حال خیلی خوب بود و حس میکنم مدیونشونم.
: گروه ما واقعاً عجیب و منحصربفرده... این حس هنوزم هست. مثلاً یه نگاه به بدن تیهونگ بندازین!
: باید یه چیز متفاوت از قبل انجام بدیم، باید جلو بریم. چون تغییر لازمه... ولی قول میدیم یه چیز خفن براتون میاریم!
: امیدوارم منتظر بمونید و هیجانزده باشید
:قول میدم همونقدر که شما صبر کردید، با یه چیز عالی جبران کنم. فقط یه ذره بهم اعتماد کنید!
[لایو رو اینجا تموم کرد] {مطمعن نیستم درست ترجمه کرده باشم ولی تلاشمو کردم}
- ۳.۰k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط